این مطلب صرفا جهت خوشحال کردن شماست و جنبه فان داره!
یه سری اتفاق رو میخوام مرور کنم که فکر کردن بهشون هم خوشحال میکنه آدم رو:
بدوی و به اتوبوس برسی.
اولین چیزی که به ذهنت میرسه جواب مسئله باشه.
تو امتحان فقط از چیزهایی سوال بیاد که کامل بلدی.
وقتی پاککن ات می افته زمین اولین جاییه رو که میگردی پیداش کنی.
کلاس ۸ صبح رو نری و تشکیل هم نشه!
وقتی ساعتت خواب مونده، به موقع با صدای یک نفر از بیرون از خواب بیدار شی.
تو کیف پولت پول پیدا کنی.
توی کمدت لباس نو پیدا کنی.
توی لباست پول پیدا کنی.
یه پیشنهاد کاری خوب بیاد دنبالت.
رمز اکانتی رو که یادت رفته دوباره یادت بیاد.
استاد یادش بره کوییز بگیره.
وقتی بسته نداری، اپراتور بهت بسته هدیه بده.
اولین نتیجه تو سرچ گوگل بهت نتیجه رو بده.
.
باقیش رو شما فکر کنید:))
من کیستم ؟ سوالیست که هر موجودی باید جوابش را برای خود بداند، در درون خودش و این به زندگی هدف میدهد
حال موضوع برای حیوانات و نباتات قدری سادهتر است، در سیستم تولید انرژی و هرم غذایی جایی برایشان هست ولی تو ای انسان، اکنون از زندگی حیوانی خارج شدهای، تو اشرف مخلوقاتی اما تو کیستی ؟ تو ی منحصر به فرد ؟ تو ی که فقط خودت می توانی تو باشی!
این نوشته را من مینویسم ولی هدفم بیدار کردن توست برای پیدا کردن جواب، من جوابی برای تو ندارم، تو خودت یا جواب را داری یا سرگردانی به دنبال جواب، به دنبال نقش خودت در زندگی
شاید بگویی جواب را داشتهام ولی من دیگر آن من قبلی نیستم، خب پس باید به دنبال من جدیدت بگردی
اکنون کمکی که می خواهم به تو کنم این است: بدان وجود داری پس هدف داری، منابع این جهان نامحدود نیستند که موجودی بیهدف را نگه دارند.
راهت از جایی که شروع کرده مشخث می شود تا جاییکه دنیا کارش با تو تمام شود، باید ببینی این هدف چیست ؟ راهنمایی من هم این است : ببین از کجا امدهای، چه مسیری را آمده ای ، همین میشود بهترین سرنخ برای فهمیدن ادامه راه
میگویی در راهت صدها و هزاران اشتباه کردهای و راه را مستقیم نیامدی؟ بدان که همه اینها در جهت آموزش دادن تو برای دستیابی به هدفت بوده و از این به بعد هم قرار نیست بدون خطا راه به جایی ببری، فقط مهم این است که دست از تلاش نکشی
اول پیدا کردن جواب من کیستم و بعد حداکثر تلاش برای انجام وظیفهات
نمیدونم کار درستیه که داستان بنویسم یا نه ولی ازونجایی که کسی نمیخونه پس مینویسم
هنوز به سبک خودم فکر نکردم، هنوز نمیدونم هدفم چیه؟ فقط می نویسم . . .
داستان ازین قراره که یکی از بهترین روز های بارانی پاییز را شروع کردم، البته که روز به تنهایی همیشه خوبه، اگر بارانی و پاییزی باشه که حتما عالیه ولی خب چه میشه کرد همیشه همینطور خوب نمی مونه
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
با کیبرد نوشتم بدون قضاوت بخوانید!
این اسمی بود که الان برای وبلاگ به ذهنم رسید ولی دیگه نمیشه کاریش کرد
پس به جای یه وبلاگ با این موضوع یه پست تنها با این موضوع داریم
شایدم یه روزی همچین وبلاگی زدم کی میدونه!
حالا اصلا منظورم چیه ؟
خودم میدونم حتما نه ؟ نه واقعا نمی دونم
پس چرا دارم می نویسم
آفرین کیبرد که مفتیه و شمام که قرار نیست بخونید یا اگرم بخونید قرار نیست قضاوت کنید
جواب سوال رو گفتم که به این زودی پس بقیه مطلب رو چیکار کنم .؟
آفرین بقیه حرفام رو میزنم!
ولی حرفی ندارم که .
از طرفی هم دلم نمیاد این مطلب رو تموم کنم
میتونم اینجا draft ش کنم تا فرصت بعدی که میدونم پیش نمیاد
میتونم بفرستم همینطوری بی محتوا
میتونم همینطوری به نوشتن ادامه بدم تا یه چیز به درد بخور بیاد تو ذهنم و اینا رو پاک کنم ولی اگه میخونید احتمالا پاکشون نکردم دیگه نه ؟
درباره این سایت